|
دو شنبه 4 دی 1391برچسب:, :: 12:31 :: نويسنده : آیسین
تولد حضرت عیسی یکی از بندگان برگزیده خدا مبارک باشه انشاالله چند نکته از حضرت عیسی: خوشا به حال آنان که نیاز خود را به خدا احساس می کنند، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است. خوشا به حال آنان که مهربان و با گذشت اند، زیرا از دیگران گذشت خواهند دید. خوشا به حال پاکدلان ، زیرا خدا را خواهند دید. گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایر انبیاء را منسوخ کنم ؛ من آمده ام آنها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم. هر که احکام خدا را اطاعت نماید و دیگران را نیز تشویق به اطاعت کند، در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود. او (خدا) آفتاب خود را بر همه می تاباند؛ چه بر خوبان، چه بر بدان، باران خود را نیز بر نیکوکاران و ظالمان می باراند. از کسی ایراد نگیرید تا از شما نیز ایراد نگیرند. زیرا هر طور که با دیگران رفتار کنید، همانگونه با شما رفتار خواهند کرد. چرا پر کاه را در چشم برادرت می بینی، اما تیر چوب را در چشم خودت نمی بینی؟ چگونه جرأت می کنی بگویی : اجازه بده پر کاه را از چشمت در آورم ، در حالی که خودت چوبی در چشم داری؟ بخواهید تا به شما داده شود، بجویید تا بیابید، در بزنید تا به روی شما باز شود، زیرا هر که چیزی بخواهد، به دست خواهد آورد، و هر که بجوید ، خواهد یافت . کافی است در بزنید که در به رویتان باز می شود. آنچه می خواهید دیگران برای شما بکنند، شما همان را برای آنها بکنید. داستانی از حضرت عیسی علیه السلام
وقتی حضرت عیسی علیه السلام از خداونددر خواست کرد کسی را به او نشان دهد که نزد خدا محبوب تر از او باشد، خداوند عیسی را به پیرزنی که در کنار دریا زندگی می کرد راهنمایی نمود. وقتی عیسی علیه السلام به سراغ آن خانم آمد، دید در خرابه ای زندگی می کند وبا بدنی فلج و چشمانی نابینا در گوشه ای رها شده است. وقتی حضرت عیسی علیه السلام جلوتر رفت ودقّت کرد، دید پیرزن مشغول ذکری است: « الحَمدُ للهِ المُنعِمِ المُفضِلِ المُجمِلِ المُکرِمِ» حضرت عیسی علیه السلام تعجب کرد که اوبا این بدن فلج که فقط دهانش کار می کند، چرا چنین ستایش می کند؟ با خود گفت که او از اولیای خداست ومن بی اجازه وارد خرابه شدم؛ برگردم، اجازه بگیرم وبعد داخل شوم. به دم خرابه بازگشت و گفت: « السَّلامُ علیکُ یا أَمةَ الله» پیرزن گفت: « وعلیک السَّلام یا روح الله». عیسی پرسید: خانم! مگر مرا می بینی؟ گفت: نه. پرسید: پس از کجا دانستی که من روح الله هستم؟ پیرزن گفت: همان خدایی که به تو گفت مرا ببین، به من هم گفت چه کسی می آید. عیسی با اجازه آن خانم وارد خرابه شد وپرسید: خداوند به تو چه داده است که این قدر تشکّر می کنی؟ تشکّر تو برای چیست؟ پیرزن گفت: یا عیسی، آن چه به من داده بود از من گرفت، آیا همین طور پس گرفته است؟ آیا وقتی می خواست آن را از من بگیرد، به من نگاه کرد وپس گرفت؟ عیسی فرمود: آری، اوّل به تو نگاه کرده وبعد پس گرفته است. پیرزن گفت: من به همان نگاه او خوشم. خدا این نگاه رابه دیگری نداشته وبه من کرده است؛ پس جای شکر دارد.
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |